انقباض یا انبساط ، مسئله این است

ساخت وبلاگ
سفرهای من با دلتنگی و امید شروع می شود و با دلتنگی و خاطره به پایان می رسدخان اول آمار گیری چه کسی و کِی به شمال و خانه ی پدر می آید و چه کسی نمی آیدخان دوم گفتگو با مدرسه درباره ی مرخصیخان سوم گفتگو با همسر برای همراهی در سفرخان چهارم گفتگو با آموزگاران کوالاخان پنجم گفتگو با نماینده آموزگارانخان ششم تماس با شمال جهت بررسی اتاق، امکان بردن ساز ها، امکان بردن پرندهخان هفتم جشنواره ابتکارات و حرکت انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 15:28

سفر نوروزی ما که هفت روز قبل از نوروز شروع شده بود روز سوم فروردین پایان یافت. سفری پر از پیچیدگی هایی که ماه ها طول می کشه تا تحلیل شون کنم و بفهمم چی شد و چطور شد. سعی کردم و سعی کردم و نتیجه واقعاً بهتر بود اما هنوز رگه هایی از منیت های من و عدم پاسخ هایی که می خواستم داشتم. آلبوم عکس هایی که برای هر کدام شان شرح و تاریخ زده بودم تمام شد و بسیار از نتیجه راضی هستم. کتابی را شروع به خواندن کردم و ادامه می دهم، پروژه ای را قبول کردم و خیلی خوب پیش رفتم و ادامه می دهم. با پسرم و همسرم خیلی خوب بودم و در جلسات خودشناسی مرتباً شرکت کردم. با شاگردانم و والدین ایشان در ارتباط بودم، ساز زدم و تمرین کردم و به پسرم آموزش دادم. برنامه ی روزانه داشتم و به آن تا حدود زیادی پایبند بودم. فیلم و سریال جدید را شروع کردم و به همین ترتیب کمی زبانم را تقویت کردم. از این سال بوی خوبی می آید. بوی امید انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 15:28

این اواخر متوجه شدم که مبتلا به حرف‌زدن/حرف‌نزدن اَدواری ام. مدت کوتاهی خوش‌بیان و اهل گفتگو ام و مدت زیادی حرف زدن سخت ترین و آخرین کار دنیاست. بدا به حال کسانی که به حرف زدنم عادت کنند یا انتظار داشته باشند همیشه همون‌طوری بمونم....یهو پیام می‌دن چرا حرف نمی زنی، قهری، چرا پیام نمی‌دی، چرا چیزی نمی ‌گی، بخدا هیچی نشده، ناراحت هم نیستم. حرفی برای گفتن به شما دوست عزیز ندارم. کششی ندارم. آدمیم شیء نیستیم که همیشه یه جور کاربری داشته باشیم. انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1403 ساعت: 15:28

ترس ها غول های گنده ی زشتی هستند، مانند ترول های کوهی در افسانه ها و داستان ها. قد بلند، بدن چاق و چرک، چند تاول بزرگ در صورت، ترجیحاً دور و بر دماغ. اما ترس ها مانند ترول ها نیستند آخر داد نمی زنند. فقط یک گوشه ی مغزمان می ایستند و شکلک و ادا در می آورند. گاهی در گوشمان پچ پچ می کنند که نرو جیزه، نکن بهت می خندند، اگه نتونی اذیت می شی، اگه راه برگشتی نباشه چی؟ اگه و اگه وترس های من صورت شان سیاه است و قد بلند و چهار شانه اند. مرتباً یادآوری و گوشزد می کنند که نمی توانم، کم می آورم(وقت، پول، انرژی) زونکنی دست ترسِ دو تا مانده به آخر از سمت چپ هست که بی شرمی ها و بی آّبرویی های ممکن و محتمل را در چشمم فرو می کند.چند تا از ترس هایم که انصافاً زیاد تغذیه شان کردم و چاق و تپل شده اند، طناب های بزرگ و ضخیمی را به شانه هایم بسته اند و مهم نیست من به کدام طرف می روم، آنها همیشه خلاف جهت می کِشند تا مبادا انرژی انجام آن کار را داشته باشماز همین تریبون از این جماعتِ وهمی که به دست والدین، جامعه و خودم ساخته ام تشکر کرده و دست شان را می بوسمممنون که پیگیرانه و مسئولانه جگر اینجانب را می سوزانید انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 11:46

من برایت یار می شوم، یار وفادار می شوم دل و دل دار می شوم غم داری غم خوار می شومامان از ترانه های قدیمی که در کودکی شنیدیم و دست از سرمان و پا از گوش مان نمی بُرَّند. ادامه ی گزارش جلسه را می نویسم و دماغ و سیبیل حسن شماعی و قر و قمیش هایش را درست روی کاغذ خط دار دفتر بزرگ مدرسه، می بینم. باشد فقط یکبار اجازه می دهم آهنگ کامل پخش شود و تمام...به نام حاضرین در جلسه رسیده ام، یکی از همکارانمان خیلی وقت است که امضا نزده و به همینجا که می رسم حسن دوباره ارکسترش را می آورد وسط مغزم و می خواند: خیلی وقته که دیگه خبر نداری از دلمخدا بَرَت ندارد حسن انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 11:46

هارد اکسترنال آسیب دیده، مهمان دارم به اندازه ی 2 روز، فایل های آبان را باید تهیه کنم و باز همه چیز شبیه آخر مهر های هر سال است. پارسال همین موقع ها، همین مهمان ها آمدند و همین مسایل را داشتم با این تفاوت که حال دلم خوب نبود. انگار چرخه ای می چرخد و اتفاقات در تاریخ هایی نزدیک به هم تکرار می شوند.

انقباض یا انبساط ، مسئله این است...
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 77 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 3:26

همه می دانند، همه می دانند!!!!! دست کم همه ی کسانی که گربه دارند می دانند که گربه ها برای انسان شان، شکار هدیه می آورند! گربه هایی که در خانه محبوس هستند به عنوان شکار، نخ و سیخ کباب و اسباب بازی های کودک را به صاحب شان تقدیم می کنند. از سرِ شب تام همچون کارآگاهی که با مدارک و ادله کافی، مطمئن است متهم و مجرمِ مورد نظرش همینجاست، اما نمی یابَدَش، تمام وسایل خانه را بو می کرد و آشکارا دنبالِِ چیزی که ما نمی دیدیم می گشت. می رفت و می آمد. رفتارش برایم عجیب بود. دیروقت بود، کودکان را ابتدا ترغیب، سپس تشویق و در انتها تهدید کردم که بخوابند :))) دخترخاله ی کوآلا خوابید اما کوآلا هنوز بیدار بود.ناگهان تام پیشکشی پیش پایم انداخت!!!! سوسکی عظیم الجثه و بی جان. تام طوری نگاه می کرد که یعنی چرا تشکر نمی کنی؟؟؟ هیچی دیگر! هدیه را وا نکرده در سطل آشغال انداختم :| انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 72 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 3:26

وقتی درب تابه ی کوکو را برداشتم، از پوشه ها ی بایگانی ذهنم تصویری به همراه عطر خورش اسفناج و نان تازه بیرون آمد، اما قرار نبود این چنین شود!پدرم به غذایی عجیب علاقه داشت که هیچ وقت در جایی دیگر نمی خوردیم. فقط در آب و هوای سرد و برای شام، میلش می کشید و هوس می کرد آن غذا را بخوریم. خورشی که در آن اسفناج، رب نارنج و پیاز داغ و نمک و سیب زمینی حبه ای بود و دیگر هیچ. بماند که خوشمزه بود اما عجیب این بود که کسی در اطرافم این غذا را نخورده بود. پدرم، غریبی در دیار خوراسان بود و گاهی دلش هوای دستپخت ننا را می کرد. ننایی درکار نبود و مادرم برایش می پخت و این بود رازِ ناشناخته بودنِ این غذا(خورش اسفناج بابا) در مشهد، بین اقوام مادری و حتی در مدرسه هیچ یک از همکلاسی هایم از این غذا اطلاعی نداشتند. پیام هایم در واتسپ برای همسر:شنبه 23 مهر: برای شام می خوام سوپ بپزم برایمان سبزی سوپ تازه بیاور.سه شنبه 26 مهر: لطفاً سبزی قورمه سبزی بگیر بچه ها هوس قرمه سبزی کرده اند.جمعه 30 مهر: دلم آش می خواهد لطفاً سبزی آش بخر.می دانم که این پیام هم مثل قبلی ها خوانده می شود اما نه پاسخی دریافت می کند و نه اجابت می گردد.ولی ناگهان شنبه 1آبان، آن مرد با سه پاکت بزرگ سبزی آمد!!!-فروشنده گفته این یکی سبزی کوکوئه، اون یکی قورمه سبزیه، این یکی آشهروی پاکت ها هیچ نوشته نبود، من هم که کدبانو نیستم و نمی توانم از روی ظاهرشان تشخیص دهم، به وی اعتماد می کنم....کوکو سبزی شنبه شب مان بوی خورش اسفناج بابا را می داد(سبزی آش بود)،قورمه سبزی یکشنبه ظهرمان بوی کوکو می داد.(سبزی کوکو بود)فردا دوشنبه می خواهم با اخرین پاکت باقی مانده آش رشته بپزم که یقیناً سبزی قورمه سبزی ست. انقباض یا انبساط ، مسئله این است...ادامه مطلب
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 77 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 3:26

دسترسی به اینترنت بلی ولی دل و دماغی برای نوشتن خیر! کاش دهانی داشتم که به نفرین باز می شد، کاش پشتِ آن لباس پنهان نشده بودی! کاش این قدر وقیحانه برخورد نمی کردی.... دل و دهانم فقط به دعایت باز می شود. از خدا شفای دلت را می خواهم. امیدوارم بخشیده شوی هرچند برای خودت هم، حتماً محال به نظر می رسد!

انقباض یا انبساط ، مسئله این است...
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 103 تاريخ : جمعه 2 اسفند 1398 ساعت: 22:26

اگر موقعیتم را روی مکان یاب چک کنم، همانجای قبلی هستم. اما جای پای جانم، دیگر جای قبلی نیست. شاید روحم از جسمم فاصله گرفته یا شاید جسمم به روحم نزدیک شده، قلبم سنگی تر شده یا شاید نرم تر، ریشه دار تر شدم یا همچون علفی فصلی، بی ریشه و سرگردان و آماده ی سفر...

با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بیکسی/ شد ریشه ریشه دامنم، از خار استدلالها

انقباض یا انبساط ، مسئله این است...
ما را در سایت انقباض یا انبساط ، مسئله این است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mrezanezhad بازدید : 97 تاريخ : جمعه 2 اسفند 1398 ساعت: 22:26